حقیقت در سکوت ما میمیرد !
ل کریمی استالفی ل کریمی استالفی

 های مردم ...

به قابیل بگوئید !

زمین و باغ و بُستانم ستاندی

مرا از هر چه زهری بود

چشاندی .

لب پـُر خنده گفتم من

چو شیر مادرت ، جانم

حلالت باد ،

بخشیدم .

تو ناز کردی نیاز کردم

 به طبل تو ، اتن چی

بلکه رقصیدم .

ولی این بازی آخر

رنگی دیگری دارد

سخن مردانه باید گفت

حقیقت در سکوت ما

میـمیرد .

پیش از آنکه ، همه چیز

بین ما تجزیه شود

زور مگو ، فخر مفروش ، خدعه مکن .

آدمی ، با شگرد

انسانی ؟

سعی به اجبار مکن

هویت ام بستانی .

این ارثیۀ ، گرانبهاست

این ریشه بی انتهاست

پاره ی از جسم و جان ماست .

نشتر مزن زخم هنوز تازه ی مرا

من یک حقیقت ام

وقتی شناسنامۀ من را گرفتی

گمنام می شوم

راهم نمی دهند

مرز بان تیر زند

با ترجمان خود

در گیر می شوم .

های قابیل !

خوشبختی ات را به بد بختی ام

مجوی

با خاموش ساختن چراغ خانۀ من

خانۀ تو ،

 روشن نمی شود  .

آهنگ پر پر شدنم ، زمزمه مکن

این کوه و دشت و دره و

این کوچه باغها

فریاد می کشند

دیروز مـُُرد ، امروز زوال شد

فردا طلوع فجر

« تو چه دانی که درین گرد سواری باشد»

قابیل در جریدۀ عالم مُرده است

هابیل زنده یاد .

از ما مترس

ما قابیل نمی شویم و

تو هابیل نمی شوی .


December 20th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان